امروز بالاخره بعد از حدود ۶ ماه یا بیشتر تراپی به روشهای مختلف و این دد لاین که تا آخر امسال تکلیف خودم با خودم روشن بشه، فهمیدم که من می‌خوام تا یک سال دیگه تو کانادا باشم و مشغول کاری در مسیر کار الآنم. تو این یک سال هم باید زبان انگلیسی من مناسب بازار کار کانادا بشه و هم توانایی های من مناسب اونجا بشه. هم خیلی خوشحالم و هم خیلی میترسم. من همیشه دنبال راه میان بر بودم و به همین علت ، هم موفقیت‌های زیادی بدست آورم و هم شکست‌های سنگینی خوردم و در نهایت متوجه شدم ( البته اگر هنوز متوجه شده باشم ) که برای رسیدن به چیزهایی خوب ، لذت بخش و مطمئناً پایدار ، هیچ راه میان بری وجود نداره. این رو من بالاخره از روشهای بسیار سختی از زندگی یاد گرفتم یا به عبارتی زندگی من رو مجبور کرد که یاد بگیرم. خلاصه از امروز هم باید تمامی حس و حال روزانه و پیشرفت‌ها و کارهایی که انجام میدم رو بنویسم (طبق گفته تراپیست) و هم برنامه ریزی مناسبی رو شروع کنم که یک سال دیگه همین جایی که الان هستم نباشم. می‌خواستم اینا رو تو یه دفتر بنویسم ولی خوب اینجا هم خوبه شاید بیشتر بدرد بخوره. من همیشه از انجام روش قانونی برای مهاجرت می‌ترسیدم و توان اون رو در خودم نمی‌دیدم. مخصوصا به علت ناتوانی در یادگیری کامل زبان انگلیسی و گرفتن مدرک آیلتس ، ولی به کمک همین تراپی ها و خسته شدن از میان بر زدن و شکست خوردن ، بالاخره تصمیم گرفتم که این روش قانونی رو شروع کنم. نمی‌دونم چقدر موفق میشم ولی باید بالاخره برای یکبار هم که شده این روش رو امتحان کنم و شاید برای آخرین بار در زندگیم تمام توانم رو روی این کار بذارم که بتونم به خودم افتخار کنم. مطمئنم خدا هم کمکم می‌کنه و موفق میشم.